---♡[]ازدواج اجباری![]♡---
P³⁷
ات ویو
رفتم اتاقم ولی....جین گفت فرداشب میاد دنبالم...بعد قراره با کوک هم برم بیرون همون شب .....حالا چیکار کنم..تصمیم گرفتم به جین پیم بدم بگم
ات سلام جین
جین:سلام بیبی چیشده؟
ات:جین مامانم میگه قراره کوک فرداشب بیاد دنبالم باهم بریم بیرون...منم اگه باهاش برم نمیتونیم باهم بریم..خیلی نگرانم
جین:اوه
ات:حالاچیکارکنیم؟
جین:بیا همین امشب بریم
ات:خب باشه....ولی مگح بلیط ما واسه فردا نیست
جین:اره ولی امشبو میریم عمارت من...تو جنگله هیچکسی هم ازش خبر نداره
ات:باشه...ولی نگرانم
جین:نگران نباش...راستی مامان وبابات خوابن
ات:فک کنم دارن میخوابن
جین:خب خوبح...توهم وسایل هاتو جمع کن وقتی خوابیدن بهم زنگ بزن سریع میام دنبالت
ات:باشه
جین:پس فعلا منم میرم اماده شم که بهم زنگ زدی زود بیام
ات:باش
ات ویو
رفتم سریع یه دوش گرفتم واومدم شروع کردم موهامو خشک کردم و موهامو کیوت بستم ویه لباس کیوت وخوشگل پوشیدم...خب راستش معمولا من اینجوری لباس نمیپوشم ولی خیلی از این لباسم خوشم اومد..دیگ مامان وبابام خوابیده بودن...زنگ زدم به جین ولی...ولی جواب نداد...وای حالا چیکار کنم....چرا جواب نمیدع...نکنح بلا.....اها جواب داد
جین:الان میام بیبی
ات:باشه منتظرتم
جین:میتونی اروم از خونتون بیای بیرون که مامان وبابات نبیننت؟
ات:اره میتونم
جین:باشه..فقط بهت زنگ زدم بیا بیرون عمارت
ات:باشه
[پرش زمانی به ۱۰مین بعد]
ات ویو
منتظر جین بودم که زنگ بزنه ولی..........
[ادامه دارد...]
[شرط ها]
(۳۲لایک)
(۳۰کامنت)
(۲فالوور)
ات ویو
رفتم اتاقم ولی....جین گفت فرداشب میاد دنبالم...بعد قراره با کوک هم برم بیرون همون شب .....حالا چیکار کنم..تصمیم گرفتم به جین پیم بدم بگم
ات سلام جین
جین:سلام بیبی چیشده؟
ات:جین مامانم میگه قراره کوک فرداشب بیاد دنبالم باهم بریم بیرون...منم اگه باهاش برم نمیتونیم باهم بریم..خیلی نگرانم
جین:اوه
ات:حالاچیکارکنیم؟
جین:بیا همین امشب بریم
ات:خب باشه....ولی مگح بلیط ما واسه فردا نیست
جین:اره ولی امشبو میریم عمارت من...تو جنگله هیچکسی هم ازش خبر نداره
ات:باشه...ولی نگرانم
جین:نگران نباش...راستی مامان وبابات خوابن
ات:فک کنم دارن میخوابن
جین:خب خوبح...توهم وسایل هاتو جمع کن وقتی خوابیدن بهم زنگ بزن سریع میام دنبالت
ات:باشه
جین:پس فعلا منم میرم اماده شم که بهم زنگ زدی زود بیام
ات:باش
ات ویو
رفتم سریع یه دوش گرفتم واومدم شروع کردم موهامو خشک کردم و موهامو کیوت بستم ویه لباس کیوت وخوشگل پوشیدم...خب راستش معمولا من اینجوری لباس نمیپوشم ولی خیلی از این لباسم خوشم اومد..دیگ مامان وبابام خوابیده بودن...زنگ زدم به جین ولی...ولی جواب نداد...وای حالا چیکار کنم....چرا جواب نمیدع...نکنح بلا.....اها جواب داد
جین:الان میام بیبی
ات:باشه منتظرتم
جین:میتونی اروم از خونتون بیای بیرون که مامان وبابات نبیننت؟
ات:اره میتونم
جین:باشه..فقط بهت زنگ زدم بیا بیرون عمارت
ات:باشه
[پرش زمانی به ۱۰مین بعد]
ات ویو
منتظر جین بودم که زنگ بزنه ولی..........
[ادامه دارد...]
[شرط ها]
(۳۲لایک)
(۳۰کامنت)
(۲فالوور)
۱۱.۲k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.